ماه دوم بارداری
تو این ماه ویارهام شروع شد و غذا خوردن برام سخت تر شد .
ولی 2 نفر این راه رو خیلی برام راحت کردن . بابا مهدی و مامان جون که اگر این 2 نفر نبودن زندگی واسم سخت میشد .
چون دکتر بهم گفته بود تا 3 ماه باید استراحت بیشتر داشته باشم .
صبح ها که مدام حالت تهوع داشتم و شبها هم سردرد.
اشتیاقی واسه خوردن غذا نداشتم همش احساس می کردم هیچ چیز خوشمزه ای تو دنیا وجود نداره .
راستی عزیزم حالا که صحبت از بابا و مامان جون شد اینم بگم که قدر بابای گلت رو بدون و سعی کن همیشه بهش احترام بذاری چون تو این مدته هر چی مامان بخاطر وجود شما دلش میخواست واسش میخرید و تو بعضی کارها خیلی بهع من کمک میکرد و همه تلاشش رو میکرد که باعث آرامش من بشه که مسلما این آرامش به نی نی خوشگلم منتقل میشد .
این رو هم همیشه یادت باشه که مامان جون خیلی به گردنت حق داره چون من و شما رو خیلی دوست داره بخاطرمون همه کار میکرد .همش صبحانه و ناهار و شام ما رو حاضر میکرد و تو این مدت بیشتر کارهای خونه به عهده او بود . اینو بدون اون به خاطر نبودن باباجون خیلی تنهاست و دلش به ماها خوشه .امیدوارم جیگرچه بعدها قدر زحمات اطرافیانش رو بدونه .
تو این روزها من خیلی از خونه در نمیومدم چون هم هوا سرد شده بود و هم دکتر کلی سفارش کرده بود .فقط من به خاطر روضه هاایی که خونه خانم حقوردیلو (همسایمون) بود و اونا آسانسور داشتن اونجا میرفتم . من نذر کردم سال آینده که انشااله شما سالم و سلامت به دنیا اومدی 50.000 تومن بدم خانم حقوردیلو واسه نذری حلیم که دارن .
8 دی ماه مامانی اومده بود تهران . 1 شب اومد خونمون و یک لباس حاملگی برام اورد کلی هم بخاطر وجود شما خوشحال بود . من اصلا نمیتونستم سر میز بشینم همش تو راهرو بودم و غذا میخوردم که یه وقت از اون اتفاق بدا سر میز نیفته طفلی مامانی اصلا پیشش هم نبودم .
10 دی عمو کاوه ما رو دعوت کرد خونشون به صرف کله پاچه . وای که چقدر خوشمزه بود و کلی هم چسبید .
البته ناگفته نماند که با کلی ترس و لرز رفتیم تهران . اون روز بهترین فرصت بود که سری هم به عمه فاطی اینا بزنیم چون هم من تهران بودم هم مامانی و بود و هم عمه فائزه اینا اومده بودن و درنتیجه همه رو میدیدیم .
11 دی ماه برای دومین بار رفتم مطب دکتر کیان و جواب سونو رو نشون دادم .طبق روال عادی فشارم رو گرفت که 6/10 بود و وزنم 55 کیلو بود و هیچ تغییری نکرده بود .
تو این ماه من خیلی دنبال یک دکتر زنان خوب تو تهران می گشتم تا آخر دکتر معصومه میراسماعیلی رو که بیمارستان آتیه عمل داره پیدا کردم . حالا خدا کنه همونطور که همه میگن خوب و صبور باشه .
طبق حساب کتاب هم :
6/10/89 پایان 8 هفتگی
10/10/89 پایان2 ماهگی
13/10/89 پایان 9 هفتگی
20/10/89 پایان 10 هفتگی
27/10/89 پایان 11 هفتگی