روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

عزیزترینمون در 5 ماهگی

1390/9/28 21:29
نویسنده : مامان الهه
696 بازدید
اشتراک گذاری

تو این ماه برای اولین بار در تاریخ 4 آذر به سمت چپ غلت زدی ولی دمر نمی شدی و به سمت راست هم نمی رفتی.

وقتی طاق باز می خوابوندمت پاهات رو می بردی بالا و محکم رو زمین می کوبوندی. بعدش هم خودتت تعجب می کردی که چی شده.انگار تتو این ماه پاهات رو کشف کرده بودی مدام بالا و پایین می بردیشون .وقتی تو نی نی لای لای می ذاشتمت از تو اتاق خودمون با بابایی از بالا بودن پاهات می فهمیدیم که بیداری یا نه.

تازگیا همم یاد گرفته بودی وقتی یه چیزی  نظرت رو جلب می کرد جیغ می کشیدی و انقد اه اه می کردی که منم اونو نگاه کنم .نازنین عزیزتر از جونم یعنی می خوای تو شادی هات منم خوشحال کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اواخر ان ماه بود که به سمت راست هم غلت زدی ولی فقط توراست و چپ می رفتی.

تقریبا می  نشستی ولی با کمک و بالش و...

دیگه برات بگم کتابا رو باهات کار می کردم وکتاب شعر هم برات می خوندم ولی یه شعر من درآری خودم رو از همه بیشتر دوست داشتی اونم این بود :

ناز ناز ناز بوده                 ناز ناز ناز بوده

روشاعروسک بوده            روشا ملوسک بوده

روشاخانوم بوده                مغز بادوم بوده

روشا طلا بوده                 ظرف حنا بوده

روشا قشنگ بوده              خیلی زرنگ بوده

روشا جیگر بوده               قند وشکربوده

روشا عسل بوده               تپل و مپل بوده

روشا عشق بوده             گلی از بهشت بوده

 

روزاهم کلی باهم بازی میکردیم.نمیدونی چه حس قشنگیه وقتی باهات بازی میکنم.چون با این کارو با نگاه کردن به صورت معصومت احساس میکنم کودک درونم مملو از شادی و نشاط میشه.

تو این ماه بیشتر جاها مراسم عزاداری امام حسین بود و منم به خاطر ایننکه پارسال این موقع تازه 1 ماه بود که فهمیده بودم خدای مهربون یه فرشته ی آسمونی رو تو شکمم گذاشته کلی واسه سلامتی عزیز دلم نذر و نیاز کرده بودم که امسال باید همه ادا میشد .

بعضی روزا با هم میرفتیم روضه خونه خانم حقوردیلو (همسایمون).رز اول که بردمت تا همه صلوات فرسستادن و چراغا خاموش شد انقدر گریه کردی و ترسیدی که می خواستم برگردم ولی موندیم و به اون محیط عادت کردی.

دیگه واست بگم که عمو کاوه و عمو مرتضی (دوستای بابا) با نوشین جون و شهره جون با بهنود و برردیا اومدن خونمون که خوشگل ما رو ببینن .عمو کاوه یه سارافن و کفش خیلی شیک برات اوردهبودو عمو مرتضی یه ربع سکه .دست هر دو خونواده درد نکنه.                     

 

حالا بریم به تماشای عکسات تو این ماه :

1

فدای نگاه کردنت بشم!

2

جیگر مامان داره کم کم یاد میگیره بشینه

3

خودمونیم دستمال سرم خیلی بهت میاد.

4

قربون چشمای قشنگت برم روشا جونی

5

اینجا تازه از حموم دراومده بودی

6

جونم که داری ذوق میکنییییی

6

این تل  مامانه که بعد از یه عالمه تلاش از سرم در اوردی. منم گذاشتمش رو سرت

7

8

اینجا تو کریرت رو مز ناهارخوری نشستی

9

وای وای موهای روشا جونم چه خوشگل شده.

10

 

11

چرا لبای کوچولوتو جمع کردی؟؟؟؟؟؟؟

12

قابل توجه روشا خانم عزیزم  :

مامانی درسته که این عکسا کنار درخت کریسمس با چراغونیه ولی هنوز سال نوی میلادی نشده و تو ماه محرم بودیم ولی یه روز اون شرشره قرمزه رو دستم دیدیی و یه دل نه صد دل عاشقش شدی همین شد که من دورش چراغ پیچیدم و آویزونش کردم تا از دیدنش لذت ببری.

13

14

 

روشای عزیز :

 

دوست دارم بدونی چقدر برای ما عزیز هستی و با اومدنت خونه ما رو زیباتر و شادتر از قبل کردی.امیدوارم تا روزی با خوندن این مطالب بفهمی که همه زندگی من و بابا،تو هستی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)