اولین تاتی تاتی خانوم نباتی
تــــاتــــــی تـــــاتــــــــی قدم رو اون پـــــا عقــب اون جلـــــــو
روشــــــاجــــــونم آهـــسته روی پاهـــــات راه بـــــــرو
یکی از مهمترین اتفاق های زندگی هر پدر و مادری که هیچ وقت فراموششون نمیشه و هر وقت یادشون میاد ناخداگاه یه لبخند زیبا بر لباشون نقش میبنده وقتی هست که میبینن فرزند دلبندشون لرزون لرزون با اون پاهای کوچیک قدم برمیداره و با هر قدم کلی ذوق و خوشحالی میکنه.دیروز من شاهد این جریان بزرگ و قشنگ و فراموش نشدنی بودم.
از اول ماه رمضان هر روز صبح تو مسجد جزء خوانی قرآنه.من چون تو خونه شما بهم اجازه نمیدی بشینم و مجبورم باهات بازی کنم هر روز میبردمت مسجد چون اونجا با بچه ها بازی می کنی و محیط بزرگه راحت واسه خودت مانور میدی و این ور اونور میری منم میتونم قرآنمو بخونم.
دیروز به خاطر تولد امام حسن (ع) مولودی هم بود.من و مامان جونی با فاصله از هم نشسته بودیم .من شما رو از بقلم گذاشتم زمین و وایسادی بعد یه دفعه 4 5 قدم رفتی که برسی به مامان جونی.انقدر ذوق کردم که حد و حساب نداره.
من تنها این صحنه زیبا رو ندیدم خیلی از همسایه ها اون روز با دیدن قدم برداشتنت خوشحال شدن.چون اونا این روزا مدام میدیدنت و از بعد از یک سالگی تا الان فقط 1 یا 2 قدم برمیداشتی می افتادی ولی دیروز خیلی خوب تاتی کردی.
روز تولد امام حسن رو هیچ وقت تو زندگیم فراموش نمی کنم چون پاهای کوچیکت تو همچین روزی و تو همچون جایی شروع به گام برداشتن کرد.این بهترین عیدی واسه من بود.
قدم هات تا ابد استوار
من دیروز موفق نشدم عکس بندازم ولی امروز از تاتی کردن عزیز دلم عکسایی رو گرفتم.
تاتی تاتی کن و رو ی زمین قدم بذار
پاهای کوچیکت و روی چشای ما بذار
ولی یادت باشه که روی دلا پا نذاری
گلای دلنازک و زیر پاهات جا نذاری
تاتی تاتی کن فدای اون پاهای کوچولوت
فدای خنده هات و اون صورت عین هلوت
تاتی تاتی کن نباتم،عسلم،شیرین زبون
شعرای جدیدمو با زبون خودت بخون
چند تا عکس دیگه هم از امروز هست اگه دوست داشتین تو ادامه مطلب ببینید.
قبل از رفتن به مسجد
اینم روشا گلی در مسجد