اولین چهارشنبه سوری

سلام عشق مامان.

اولین چهارشنبه سوریت مبارک.

واست آتیش روشن کردم که  اخر زمستونه 

 چهار شنبه  اخر سال قلب من  آتیش بارونه

 غمهاتو آتیش  میزنم سرخی آتیش  مال  تو

چشم حسودا کور شه از عشق میون من و تو

جیگر مامان ما امسال واسه چهارشنبه سوری تصمیم گرفتیم بریم بیرون یه دوری بزنیم وشام بخوریم واسه همین تو حیاط آتیش درست نکردیم.

قبل از رفتن:

تا سوار ماشین شدیم خوابت برد ما هم دلمون نیومد پیاده بشیم چون گفتیم خواب زده میشی.

باور کن ٢ ساعتی دور زدیم تا راحت بخوابی .

تا بیدار شدی پیش یه آتش پیاده شدیم .ولی انگار ترسیدی یا چون تازه بیدار شدی حوصله نداشتی و گریه کردی.

ولی دیگه آخراش دوست داشتی از دور آتیشو نگاه کنی.

تو عکس آخر من داشتم می گفتم روشا بگو سرخی من از تو زردی تو از من.بگو ............که با دقت هر چه تمام داری نگاهم می کنی.

الهی فدات بشم امسال من به جات گفتم و واست دعا های خوب خوب کردم تا انشااله سالهای بعد خودت از خدا جونی بخوای.

بعد هم رفتیم رستم پیچ (یه کافی شاپ که انواع و اقسام برگر رو در سایز بزرگ داره.برای همینم بهش می گن رستم .)و شام خوردیم .

اینم از عکسای اونجا: