روشا جونم هشت ماهگیت مبارککککککککک
می نویسم کودک خوبم سلام
ابتدایش این منم مامان تو
می نویسم در شب هشت ماهگیت
زنده بادا تا ابد چشمان تو
گل مامان و بابا ما امسال به خاطر این که شما اذیت نشی تصمیم گرفتیم یه جایی بریم که خیلی دور نباشه به همین خاطر روز 28 اسفند یعنی یه روز قبل از پایان 8 ماهگیت عازم اصفهان شدیم و تو هتل هشتمین ماهگردت رو جشن گرفتیم.
البته ببخشید که به جای کیک شیرینی گذاشتم چون شب عید بود و هر شیرینی فروشی که می رفتیم کیک نداشت.
تو این ماه این کارا رو انجام میدادی :
-- وقتی تو روروئک میذاشتیمت عقب عقب می رفتی و خودت کلی تعجب می کردی که چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟
-- وقتی دراز می کشیدی پاهاتو می اوردی بالا و می کردیشون تو دهنت و ملچ و ملوچ تو خونه به پا می کردی.
-- تا می دیدی یکی داره چیزی می خوره تند تند دهنت رو خوشمزه می کردی و اه اه می کردی که بهت خوراکی بدیم.
-- هنوز یاد نگرفته بودی دست بزنی ولی وقتی دستا تو می گرفتم که دس دسی کنی انقدر کیف می کردی که نگو .با این کارت منم سر ذوق می اوردی که مدام دست بزنم .جالب این که وقتی داشتی گریه می کردی با دست زدن آروم میشدی و شروع می کردی به خندیدن.(مامان فدای اون خنده هات بشه )
--تازه یاد گرفته بودی سر سری بکنی. دیگه برا هر چی تو خونمون بود سر سری می کردی .انقدر با نمک بود که نگو.تلویزیون یا چراغ روشن می شد بدو بدو واسش سرسری می کردی.
الهی قربون خودت و همه ی کارای با مزه ات بشم که با هر کاری که انجام میدی من و بابا رو غرق در لذت و شادی و خنده می کنی .
عشقم تو این ماه این صداها رو در می اوردی :
booov-pooh-eeee-di di-bi bi-daa daa
از غذا خوردنت هم بگم که تا بهت غذا نمیدادم اجازه نمیدادی چیزی دهن خودم ببرم (البته بخوام بهتر برات بگم در مجموع نباید حتی دستمو به سمت دهنم می بردم .باید اول به شما میدادم مز مزه کنی بعد دیگه...).
همچنان سوپ (البته بدون ماش و عدس ) - فرنی - حریره بادام میخودی و ازاین ماه زرده تخم مرغ (یک روز در میون)- اب سیب - بیسکویت مادر و پوره ی موز به غذاهات اضافه شده بود.
اینم یه سری دیگه از عکسای 8 ماهگیت :
دخترم به خاطر همه ی شادیها و خنده هایی که با ورودت به زندگیم اوردی ازت ممنونم و ارامش روز افزونم رو مدیون وجود تو هستم.