روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

اردیبهشت پر کار

1391/2/10 1:37
نویسنده : مامان الهه
1,750 بازدید
اشتراک گذاری

تو این مدت کارای زیادی انجام دادیم.

 کار کار کار...

 

همونطور که تو پست های قبل گفتم جمعه رفتیم باغ که خیلی خوب بود و خیلی بهمون خوش گذشت.اینم برای یادآوری:

 عشقم در باغ 

شنبه شما رو بردیم دکتر که وزنت 9 کیلو ده بود (ماشاا...) و دکتر از همه چی راضی بود .کلی با خانم دکتر مهربون به خاطر معاینه گوشت دعوا کردی طوریکه همش به شوخی می گفت چه جنگجویی زاییدی اگه پسر بود چی میشد؟؟؟؟؟همش می خواستی وساییلشو ازش بگیری به خاطر همن بهم گفت یه کار کن آروم وایسه منم از خدا خواسته تو مطب به اون آرومی شروع کردم به بشکن زدن .انقدر بابا و خانم دکتر خنده شون گرفته بود که دکتر به خنده گفت تو هم که منتظر یه جرقه بودی که شروع کنی.طبق معمول با خنده و شوخی از مطب بیرون اومدیم.

 

رو یکشنبه با بابا مهدی رفتیم یه عالمه گلهای رنگ و وارنگ خریدیم . یه گلکارم گفتیم بیاد همشونوبرامون بکاره .حیاط خیلی قشنگ شده .مطمئننم مامانی جون بیاد از کارمون خوشش ماد.اینم برای نمونه:

 گلکاری

رو زدوشنبه هم فرشته خانم اومد خونمون رو تمیز کرد و با هم یه سریی از مبل ها رو جا به جا کردیم و واسه تنوع دکور خونه یه کم عوض شد.

 تمیز کاری

سه شنبه و چهارشنبه هم خاله فاطی - خاله عفت -خاله بهار و خاله نازی اومدن خونمون برای جا خالی مامانی جون و کلی شرمندمون کردن .خاله فاطی برامون شکلات اوردن و خاله عفت یه پراهن خوشگل .

پنجشنبه هم خاله فاطی زحمت کشید واسه شام مهمونمون کرد.شما هم که فرصت غذا خوردن رو از همه گرفته بودی .فقط می گفتی به من غذا بددید بدون 1 ثانیه درنگ.انقدر سوپ خاله رو چون نمک داشت دوست داشتی که واست یه ظرف داد اوردم خونه.

اینم عکسای اون شب روشا جونم :

 

قربون چشمای نازت

فدای خوشگلیات

لازم به ذکره این دست که با تمام وجود داره لپای تپلت رو فشار میده متعلق به خاله بهار عزیزه.

 

جمعه هم که مراسم چهلم سارا دختر آقای قوامیان بود. متاسفانه من نمی تونتم شما رو پیش کسی بذارم از طرفی همم درست نبود که تو مراسمشون شرکت نکنم به خاطر همین مجبور شدم نازنین دخترم هم با خودم ببرم .

اون جا به خاطر اینکه نوحه می خوندن شما همش میی خندیدی و دست میزدی به بقیه هم میگفتیی د...د(با فتحه) یعنی دست ...دست.

انقدر اونجا اذیتم کردی که نگو و نپرس البته حقم داشتی اون همه ادم سیاه پوش با روحیه تو سازگار نبود ولی مامانی ناچار بودم .اگه مامانیی جون بود مطمئنا نمی بردمت.در هر صورت منو ببخش گلم.

 

شنبه هم که با خاله فاطی و خاله نازی رفتیم میوه و شیرینی خریدیم که یه خاطره ی با مزه واسه منو خاله نازی شد اونم این بود که وقتی وارد شیرین فروشی شدیم کلی ذوق کردی و اب دهنت راه افتاد و شروع کردی به خوشمزه کردن دهنت بعدشم از روی ویترین دستت رو به سمت شیرنی ها دراز کردی که ازشون بر داری وقتی دستت به شیشه خورد کلی غر زدی و نق نق کردی .از آخر فروشنده یه بیسکویت داد دستت و انقدر اونو با اشتیاق خوردی که منو خاله نازی رو به هوس انداختی.نوشششششششششششش جونت باشه نفسممممم.

 

همون روز من یه سری مطلب رو که از طرف جیگر طلام برای مامانی جون نوشته بودم به دیوار زدم و با بابا مهدی رفتیم بنر سفارش دادیم که با با زحمت کشید نصبش کرد.اینم مطالب و نوشته ها :

دست نوشته

دست نوشته

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سارا
18 اردیبهشت 91 3:35
سلام مامان روشا جون خوبین منم به شما سر میزنم روشا جونمو ببوس
روشا
20 اردیبهشت 91 1:13
سلاممم خاله جون شرمنده اگه دیر اومئممم ببخشیددد هزار ماشالا به روشا جونم خدا حفظش کنه واستون باکمال میل لینکتون کردمم امیدوارم دوستای خوبی واسه هم باشیمممم
مامان محمد مانی
21 اردیبهشت 91 11:58
سلام خانمی
ممنون از اینکه به ما سر زدید.



مامان پریسا
21 اردیبهشت 91 16:43
سلام عزیزم.
مرسی باعث افتخامونه که با شما دوست بشیم.
داشتم فکر میکردم که اسم روشا چقد برام آشناست.....
بعد یاد مدرسمون افتادم......
شما همون مامان روشا هستید؟
با افتخار لینک شدید.


اسم دخترم روشاست .حالا نمی دونم با هم همکلاسی بودیم یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مریم مامان درسا
21 اردیبهشت 91 17:26
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل،

تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد

پیشاپیش روز مادر مبارک



مرسی عزیزم.روز شما هم مبارک.