اولین ایستادن روشا گلی
با سلامی دوباره به دختر گلم و همه ی خاله های مهربونشششششششششش.
شنبه ١٦ اردیبهشت جزء تاریخ های خاطره انگیز زندگی من و بابایی شد .به دو دلیل:یکی اینکه برای اولین بار دخترکم دستش رو به تخت پارکش گرفت و یستاد و دومی ........
فعلا همگی فکر کنید چی می تونه باشه تا بعدا سر فرصت براتون بگم.
ساعت ١١.٥ شب وقتی همه ی چراغای خونه رو خاموش کردم که مثلا بخوابیم دیدم عشق کوچولوی خودم داره دستشو میکشه به تور تختش و انگار باهاش درگیری داره .
از دور که نگاه کردم دیدم طبق معمول داره تلاش میکنه که وایسه ولی هی میفته و غر میزنه .منتظر موندم ببینم چی کار میکنه که دیدم بعد از چند بار افتادن و نفس نفس زدن بالاخره موفق شد .
(روشا جونم اون وقت ٩ ماه و نیمش بود )
بدو بدو رفتم مهدی جونم رو صدا کردم که بیاد با هم نظاره گر ایستادن ثمره ی زندگیمون باشیم و این عکسا رو از روشا گلی گرفتم :
قربون روشای سر در گم خودممممممممم
فدای گردی چشمات عروسک نازم
زیباترینی-عزیزترینی -تو بهترینی
آفرین به این همه تلاش و پشتکارت عسلی