گشت و گذاری در آشپزخانه
ماه من انقدر این روزا سرعت 4 دست و پا رفتنت زیاد شده که نگو.تند تند از این طرف خونه میری اون طرف.هر جا میرم بدو بدو پشت سرم میای.همش زیر و دست و پایی.
جدیدا میذارم وقتیی شما خوابی به کارام میرسم.ولی از اون جا که خوابتم خیلی سبکه در تا میرم سراغ کاری حتی بدون سر و صدا هم باشه تا متوجه میشی پیشت نیستم سریع بلند میشی میشینی و دنبالم میگردی.
چند وقت پیش من مشغول درست کردن سوپ و حریره واست بودم که از خواب بیدار شدی و با سرعت خودتو رسوندی به آشپزخونه.انقدر واسم عجییب بود که چه طوری متوجه شدی من اونجا هستم!!!!!!!!
منم سریع بقلت کردم و انقدر بوست کردم و ماشالا هزار ماشالا بهت گفتم و محکم فشارت دادم که فکر کنم با خودت گفتی ای بابا مامان ارشمیدسم اینجوری ذوق زده نشد واسه کشف به اون بزرگی حالا ببین مامان من چی کار میکنه.
اون روز به خاطر این کار خوبت یه عصرونه ی مفصل تر از هر روز میل کردی و هر سوراخ سمبه ای تو آشپزخونه وجود داشت وارسی آزاد اعلام شد .
اینم از عزیزترینممممممممممم
الهی فدای چشمای نیمچه خوابالوت
قربونت بشم که متفاوت با همیشه ات فیگور گرفتی.میخواستی عکست تکراری نباشه دستت رو گذاشتی رو بینیت؟؟؟؟؟؟؟؟
عاشق ناز نگاهتممممم
بازیگوش خودمی
قربونت بشم که میخوای دستگیره یخچال رو بگیری.
با این قیافه هم خوشمزه ای
عاشق این مدل خیره شدنتم
عروسکم تمام مرواریدای دنیا در برابر برق چشمات کم میارن
فدای چهره ی معصومانت!!!
اینم صحنه هایی از ایستادنت
تو رو خدا ببیین پاهاتو چه جوری روی هم گذاشتی