روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

به بهانه ماه مهر

1391/7/15 1:51
نویسنده : مامان الهه
734 بازدید
اشتراک گذاری

 اولین روز دبستان بازگرد
کودکیها شاد و خندان بازگرد  



بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی

 

خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند

 

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود


درس پند آموز روباه و خروس
روبه مکار و دزد چاپلوس



کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود


روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است



با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

 

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبرا می شدیم

 

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم


گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود



مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ

 

همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

 


کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

 


کاش می شد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم

 

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش


ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر



ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق ها را خط بزن

 

 

امروز گفتم بد نیست سری به خاطرات دوران بچگی مون بزنیم... دلم تنگ شده بود برای دوران بچگی و مدرسه.به خاطر همین عکسهایی رو از کتابهای اون زمان گذاشتم. کتاب هایی که می دونم شماها اون رو خوندین و دیدنش باعث می شه که خیلی از خاطره هاتون زنده بشه.

وقتی داشتم این عکسها رو میذاشتم با دیدن هر کدومشون دلم برای کتابام تنگ شد. برای ثانیه ای ورق زدن و نگاه کردن بهشون.برای علاقه ی بی حد و مرزم به درس خوندن دلتنگ شدم.

با تمام وجود بهانه دوستام و معلم هام رو گرفتم.و دلتنگی همیشگی به سراغم اومد و جای خالی پدرم رو حس کردم.پدری که تمام اون روزهای خوب بود و یار و پشتیبان همیشگیم بود.حالا هیچ کدوم از اینا در کنارم نیستن و من با یاد و خاطرشون زنده ام و زندگی میکنم.

خاطره ی بهترین پدر دنیا/دوستهای ناب و پاکم/معلم های همیشه دلسوزم و کتابهایی که هنوزم پیوند عاطفیمون قطع نشده.

شاید این پست هیچ ربطی به روشا جون و وبلاگم نداشته باشه ولی یه تجربه رو به جگر گوشم یاد میده اونم اینه که ارزش لحظه لحظه عمرش رو بدونه.

خیلی خوشحال میشم نظرتون رو راجع به این پست بدونم چون همگی این دوران رو گذروندین.ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامي نسيم( مامان ملودي )
15 مهر 91 8:17
خصوصي


ممنونم
نسیم-مامان آرتین
15 مهر 91 10:05
پاییز در راه است.اندکی از مهر پیداست،حتی در این دوران بی مهری،بازهم پاییززیباست.مهرت افزون،پاییزت خجسته.

الهه جون ببخش میدونم این مطلب مال 16روز پیشه اما چه کنم مطلب دیگه نداشتم


نسیم جون خیلی خوشگل بود.ممنون از مطلب قشنگت.
مامان ساینا
15 مهر 91 12:06
خیلی قشنگ بود. یه لحظه دلم گرفت. دلم برای اون روزها تنگ شد. چقدر ساده بودیم و همه چیز ساده بود. انگاری همه یکی بودیم. یکرنگ بودیم. دوستی ها یک جور دیکه بود. آخی دلم تنگ شد حسابی. نمی دونم دوستام الان کجان و چیکار می کنن. معلم هام کجان. یادشون بخیر. قشنگ بود.


خاله ی نـــــــورا!
15 مهر 91 17:05
این خنده هایی که طعم عسل می دهند و قلب آسمان را آب می کنند، ای کاش همیشه در چهره هایتان باقی بمانند!
روزت مبارک روشای عزیزم


ممنون از دعای زیبات خاله جون.
مرسی به خاطر تبریکت.روز نورای عزیز هم مبارک.
خاله ی نـــــــورا!
15 مهر 91 17:06
پست خیلی خوبی بود ...
ممنون بابت این یادآوری خاطره


خواهش میکنم
مهسا
15 مهر 91 19:43
سلام وای الهه جون چه پست زیبایی با دیدن تک تک عکس هایاد اون دوران افتادم دورانی که باید مشقامون رو با مداد قرمز و مشکی می نوشتیم مرسی یاد آوری خیلی زیبایی بود من کلی یادمعلم های اون دوران افتادم انشاا.... همیشه سلامت باشند
می بوسم دستای مامان الهه جون هنرمند رو بابت نوشتن پست های زیبای ویلاگ روشا جون بوسسسسسسسسسس


پس جه خاطره های خوبی دوره شده.
این چه حرفیه عزیزم.
من و روشا گلی روی ماه شما رو میبوسیم.
بوس
عرفان خان
15 مهر 91 23:06
سلام پست زیبا و پرمحتوایی بود ... منو بردی به زمان درس و مدرسه ... دست گلت درد نکنه ... واقعا کاش همون روزها میبود و میموند ... قربانت


خواهش می کنم.بوس واسه عرفان جونم.
مامان آندیا
16 مهر 91 10:36
خانمی بردیمون به دوران کودکی
پست جالبی بود خوشم اومد


مامی نسیم (مامان ملودی )
16 مهر 91 14:23
خصوصی داری عزیزم


چشم حتما
خاله مرجان
16 مهر 91 15:29
آخی یادش بخیر ...من که هیچ وقت پدر خوبتو فراموش نمیکنم اصلا باور نمیکنم که نیست.یادش بخیر چه روزای خوبی باهم داشتیم @};


ممنون عزیزم.واقعا چه روزایی بود.
مامان محمدرهام جون
16 مهر 91 16:41
پستت عالی بود رفتم به خاطراتم وکمی هم استرس امتحان تو جونم افتاد


خاله نصیبه
16 مهر 91 22:33
یاد باد یاد گذشته شاد باد.
الی جونم ممنون که این پست رو گذاشتی.
روح پدر مهربانت آقای اقتداری عزیز شاد.


خواهش میکنم عزیزم.
مرسی از یادآوریت.خدا همه اموات رو قرین رحمت خودش قرار بده.
الهه مامان رادین
17 مهر 91 13:34
واقعا یادش بخیرررررررررر........یاد گذشته های شیرنمون و مدرسه هااااا هر چند پر از دلتنگیههههههههه.....ممنون الهه جون که با مطلب قشنگت یاد اون روزهااا رو زنده تر کردییییی


افسوس که گذشته دیگه برنمیگرده.
خواهش میکنم الهه جون.
رادین گلی رو ببوس.
مامان سانلی
19 مهر 91 15:08
الهه عاشقتم برای گذاشتن این پست قشنگت. کلی حالم گرفته شد. من همه اون پاک کن ها رو داشتم کاشکی حداقل یکیشو نگه داشته بودم
یادش بخیر مدام گمشون میکردم که مامانم یدونه جدیدشو برام بخره .این پستت فوق العاده اس نمره ات 20


معلومه حسابی خوشت اومده سمیه جون.
ممنون از لطفت.
سانلی جونم رو ببوس.
مامان آیدین
19 مهر 91 22:34
وااااااااااای مرسی عزیزم خیلی این تصاویر لذت بخش بود


خواهش میکنم عزیزم.
بوسسسسسسسسسسس