روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

روزای اول عید

1390/1/3 13:42
نویسنده : مامان الهه
782 بازدید
اشتراک گذاری

لحظه ی تحویل سال 90 ساعت 2 و 50 دقیقه و 45 ثانیه روز دوشنبه 1 فروردین بود . من در پایان 20 هفتگی ( 4 ماه و نیم ) قرار داشتم .همونطور که گفتم امسال اولین سالی بود که ما خونه می موندیم و مسافرت نمی رفتیم .عید سال 89 مالزی بودیم که خیلی بهمون خوش گذشت .عید سال 88 اولش رفتیم قشم و بعدش مکه .شب عید من کلی کار داشتم .حمام رفتم .خونه رو مرتب کردم .

niniweblog.comniniweblog.com

niniweblog.comniniweblog.com

واسه ی شام سبزی پلو با ماهی پختم

 

niniweblog.com

شام شب عید

 یه آقایی هم اومده بود قفل درها ولامپ مهتابی زیر کابینت ها رو درست کنه .بابا مهدی هم نبود و من با اون همه کار دست تنها بودم  و اون آقا هم کلی وسیله می خواست .(آخه بابایی اینا امسال می خواستن برن مسافرت . بابایی هم به بابا مهدی تلفن کرد که تا قبل از ساعت 3 که بخوایم بریم فرودگاه بیا تهران پیش ما باش ).در هر صورت کارها تموم شدخمیازه .

کلی عکس از میز شام و هفت سین گرفتیم .niniweblog.com

هفت سین 90

 

هفت سین 90

 

هفت سین

توی عکس ها شکمم معلوم بود .بعدا می تونی خودت رو ببینی .برای سال تحویل به مامان جون هم گفتیم بیاد پیشمون که تنها نباشه . خیلی هم بهمون خوش گذشت . بابا مهدی بهمون لا قرآنی داد و مامان جون هم  نفری 100تومن  به من و بابا عیدی داد .شب خیلی خوبی بود . تا ساعت 5 صبح بیدار بودیم .

روز اول عید به چندتا از فامیلهای 2 طرف تلفن زدیم و عید رو تبریک گفتیم .بعد از ظهر هم رفتیم خونه خاله فاطی اینا برای عید مبارکی .عمو به هر کدوممون 5 تومن لاقرآنی داد .مال شما هم به من داد که بعدا بهت بدم .کلی اونجا شیرینی و شکلات خوردم .واقعا یادم نمیاد تو این نزدیک 5 ماه شیرینی جات خورده باشم .شما هم کلی حال میکردی و تو شکمم می رقصیدی .خندهقهقهه(آخه نی نی ها وقتی تو دل مامانشون هستن  با کاکائو شکلات خیلی رفیقن  و با خوردن اون مدام تکون می خورن ) .بعد از اونجا رفتیم پیش مامان جون چون پسرهای عمو باقر شام میومدن اونجا .مامان جون شام رشته پلو با گوشت درست کرده بود که خیلی هم خوشمزه شده بود خوشمزهو من مدتها بود نخورده بودم .

روز بعد خاله فاطی اینا با خاله عفت اینا اومدن خونمون . بابا مهدی هم باهاشون قرار گذاشت که برای روز 5شنبه 4 ام همگی بریم کردان .

روز سوم هم رفتیم خونه خاله عفت اینا .دوباره اونجا به هرکدوممون از جمله شما 5 تومن دادن .تازه خاله عفت یه دستکش یاسی خیلی بامزه هم واسه شما داد .(دست همگی درد نکنه ) .niniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)