روزای اول عید
لحظه ی تحویل سال 90 ساعت 2 و 50 دقیقه و 45 ثانیه روز دوشنبه 1 فروردین بود . من در پایان 20 هفتگی ( 4 ماه و نیم ) قرار داشتم .همونطور که گفتم امسال اولین سالی بود که ما خونه می موندیم و مسافرت نمی رفتیم .عید سال 89 مالزی بودیم که خیلی بهمون خوش گذشت .عید سال 88 اولش رفتیم قشم و بعدش مکه .شب عید من کلی کار داشتم .حمام رفتم .خونه رو مرتب کردم .
واسه ی شام سبزی پلو با ماهی پختم
یه آقایی هم اومده بود قفل درها ولامپ مهتابی زیر کابینت ها رو درست کنه .بابا مهدی هم نبود و من با اون همه کار دست تنها بودم و اون آقا هم کلی وسیله می خواست .(آخه بابایی اینا امسال می خواستن برن مسافرت . بابایی هم به بابا مهدی تلفن کرد که تا قبل از ساعت 3 که بخوایم بریم فرودگاه بیا تهران پیش ما باش ).در هر صورت کارها تموم شد .
کلی عکس از میز شام و هفت سین گرفتیم .
توی عکس ها شکمم معلوم بود .بعدا می تونی خودت رو ببینی .برای سال تحویل به مامان جون هم گفتیم بیاد پیشمون که تنها نباشه . خیلی هم بهمون خوش گذشت . بابا مهدی بهمون لا قرآنی داد و مامان جون هم نفری 100تومن به من و بابا عیدی داد .شب خیلی خوبی بود . تا ساعت 5 صبح بیدار بودیم .
روز اول عید به چندتا از فامیلهای 2 طرف تلفن زدیم و عید رو تبریک گفتیم .بعد از ظهر هم رفتیم خونه خاله فاطی اینا برای عید مبارکی .عمو به هر کدوممون 5 تومن لاقرآنی داد .مال شما هم به من داد که بعدا بهت بدم .کلی اونجا شیرینی و شکلات خوردم .واقعا یادم نمیاد تو این نزدیک 5 ماه شیرینی جات خورده باشم .شما هم کلی حال میکردی و تو شکمم می رقصیدی .(آخه نی نی ها وقتی تو دل مامانشون هستن با کاکائو شکلات خیلی رفیقن و با خوردن اون مدام تکون می خورن ) .بعد از اونجا رفتیم پیش مامان جون چون پسرهای عمو باقر شام میومدن اونجا .مامان جون شام رشته پلو با گوشت درست کرده بود که خیلی هم خوشمزه شده بود و من مدتها بود نخورده بودم .
روز بعد خاله فاطی اینا با خاله عفت اینا اومدن خونمون . بابا مهدی هم باهاشون قرار گذاشت که برای روز 5شنبه 4 ام همگی بریم کردان .
روز سوم هم رفتیم خونه خاله عفت اینا .دوباره اونجا به هرکدوممون از جمله شما 5 تومن دادن .تازه خاله عفت یه دستکش یاسی خیلی بامزه هم واسه شما داد .(دست همگی درد نکنه ) .