آمدن بابایی اینا
شنبه شب بابایی اینا – عمه فاطی و عمه فائزه با آقای بیانی می خواستن بیان خونمون .من برای شام مرغ پخته بودم و مامان جون هم چلو خورشت کنگرکه زحمت کشید و اورد پایین .
بابایی اینا از دبی واسه بابا مهدی یه تی شرت و یه پیراهن – واسه من کیف و کفش و واسه ی شما لباس اورده بودن
عیدی هم بابایی به بابا 50 تومن و به من 30 تومن دادن. تازه عمو همایون هم به 3 تامون عیدی داد .برای شما 20 تومن – به من 15 تومن و به بابا 10 تومن دادن . ( دست همگی درد نکنه ) . من که کلی واسه لباسا ذوق کردم همه کوچولو کوچولو و بانمک .
(الهی بگردم وقتی اونا رو تو تنت ببینم چه حالی میشم ؟البته حالا خرید سیسمونیت مونده تا حالا فقط 6 دست لباس داری .حالا قراره تو 7 ماهگی بریم خرید سیسمونی .
مطمئن باش مامان جون هم کلی برات لباس و وسیله میگیره ).
دیگه کلی از این جا و اون جا حرف زدیم . ما از این چند روزه و عید دیدنی ها و کردان گفتیم و اونام از سفرشون .خدا رو شکر به اونام خوش گذشته بود و اذیت نشده بودن .
عمه فاطی اینا با آقای بیانی چند ساعت بعد اومدن . عمه جون هم زحمت کشیده بود واسه بابا تی شرت –واسه من بلوز و واسه ی شما یه کفش خیلی با نمک که روش عروسک خوک داره با یه جغجغه دندونی اوردن .(هورا هورا نی نی جونم دیگه 1 کفش هم داره ) .
همگی کلی ما رو شرمنده کردن .انشاالله ما هم تو شادی ها شون جبران کنیم.