روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

تولد فروردینی ها

1390/2/4 11:04
نویسنده : مامان الهه
709 بازدید
اشتراک گذاری

روز 2 اردیبهشت خونه ی خاله عفت اینا بودیم  و قرار بود مهمونی تولد فروردینی ها باشه .این  ماه به خاطر مسافرت چند روز اول عید و مهمونی مکه عمو باقر اینا  تولد از فروردین به اردیبهشت تغییر کرد .متولدین فروردین عمو ماشاله- عمو نقی – خاله عفت و ارمغان  بودند .خاله عفت واسه ی ناهار چلو مرغ و دلمه ی برگ درست کرده بود .

niniweblog.com

من خیلی هوس دلمه کرده بودم .خیلی هم خوشمزه شده بود خوشمزه ( البته مامان جون به خاطر من و شما قبلا 1 بار درست کرده بود ) هورابعد از ناهار میوه خوردیم  و کلی صحبت کردیم .تا آهنگ تولدت مبارک رو گذاشتن که کیک رو بیارن و ببرن من یکدفعه یاد باباجون افتادم چون او هم تولدش 24 فروردین بود .niniweblog.com

حالا کریه نکن کی گریه کن .niniweblog.com

انگار اشکام اصلا متوقف نمی شد. هر کی هر حرفی می زد تاثیری نداشت .تازه کلی خودم رو کنترل کردم که مهمونی خراب نشه و بقیه ناراحت نشن .

بعدش کیک رو اوردن .کیک سبز و سفید بود و یه شمع سبز موزیکال هم روش بود .خیلی با مزه بود. (من چند سال پیش فقط به نیت تولد نینی گلم یه دونه از این شمع موزیکالها رو گرفتم  که گلش صورتیه .جالبه اون موفع که تولد بابا مهدی بود من هنوز نمیدونستم خدای مهربون یه فرشته آسمونی تو دلم گذاشته. با اینکه مامان جون گفت حالا استفاده کن بعدا میگیری انگار اصلا نمی تونستم  نیتم رو بشکنم  بازم نگهش داشتم برای شما جیگر طلای نازنینم .)

niniweblog.com

 

عمه فائزه و عو همایون اومده بودن تهران . عمه فاطی پنج شنبه تلفن کرد و ما رو برای ناهار جمعه ( یعنی همون موقعی که ما تو تولد بودیم ) دعوت کرد که برنامه ی ما جور نبود . واسه ی همین ما گفتیم واسه ی غروب میاییم پیشتون و برنامه بر این شد بعد از تولد بریم تهران و شام همگی بریم پارک . ولی از وقتی که حرکت کردیم انقدر ترافیک بود که نگو .

niniweblog.comناراحت

نزدیک 2 ساعت تو راه بودیم .اول رفتیم خونه ی عمه جون اینا و بعد از اومجا همه با هم رفتیم سمت پارک  طالقانی که نزدیک خونشونه .عمه فاطی واسه ی شام ساندویچ کالباس درست کرده بود و واسه ی منم کتلت آورده بود ( چون من به خاطر بارداری ترجیحا غذاهای آماده رو نمی خورم .تا الان فقط یکبار پیتزا خوردم )ولی اون شب علاوه بر کتلت ,  ساندویچ هم خوردم . آجیل و هندوانه و چای و ... هم خوردیم .خیلی خوب بود و بعد برگشتیم خونه .برنامه ی عمه فائزه اینا هم جور نمی شد که بیان کرج چون زود باید می رفتن شاهرود

niniweblog.com

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)