آزمایش بارداری
15 آذر بود که با بابا مهدی رفتیم ازمایشگاه که ببینیم نی نی دارم یا نه ؟
قرار شد آزمایش ساعت 4 حاضر بشه. من خیلی نگران بودم اصلا نمیدونم چه جوری تونستم تا ساعت 4 طاقت بیارم!!!!!
بالاخره سر اون ساعت تلفن کردم آزمایشگاه و نتیجه رو پرسیدم.
اون آقایی که گوشی رو جواب داد پرسید دوست داری جواب چی باشه ؟ من گفتم دوست دارم باردار باشم و اون آقا تایید کرد.
با شنیدن این خبر اصلا در پوست خودم نمی گنجیدم انگار دنیا رو بهم داده بودن . قرار شد مامان جون بره و نتیجه آزمایش رو بگیره و من به بابا چیزی نگم که سورپرایز بشه . مامان وقتی آزمایش رو اورد کلی چیز میز خریده بود.
مهدی جونم هم وقتی اومد و ماجرا رو فهمید کلی خوشحال شد و اون روز جزء بهترین روزههای زندگی من و بابا مهدی شد و به خاطر این فرشته کوچولوخیلی خدا رو شکر کردیم.
(ای خدا نی نی ما رو زیر سایه خودت در کمال صحت و سلامت حفظ کن و بچه ای سالم و صالح به ما عطا فرما. آمییین!
۱۶ آذر هم رفتیم پیش دکتر کیان و آزمایش رو نشون دادیم و اونم یه سری سوالات از من پرسید و وزن و فشارم رو یادداشت کرد . وزن 55 کیلو و فشار ۶/۱۰دارو برام قرص اسید فولیک گرفت. من تصمیم گرفتم از امروز که اول محرم بود تا 40 روز زیارت عاشورا رو بخونم .
بابا مهدی به خاطر عاشورا و تاسوعا رفت شاهرود ولی من حالم اصلاخوب نبود و مدام حالت تهوع و سردرد داشتم