آی دندون دندون دندون
روشا جون روز چهارشنبه (23 فروردین ) بعد از خوردن ناهارت خیلی بی تابی کردی.هر کاری می کردم نمی خوابیدی . تو نی نی لای لای گذاشتم گریه کردی.تو تخت پارکت نخوابیدی .رو پاهام گذاشتم نق زدی انگار کلافه بودی.آخر سر گفتم بذار خودم کنارت دراز بکشم شاید خوابت ببره.
وقتی خوابدم پیشت داشتم موهات و لپات رو ناز می کردم که یه دفعه با دو تا دست کوچیکت دستم رو گرفتی و کردی تو دهنت .احساس کردم یه چیزمحکمی به انگشتم خورد.فهمیدم دندونته.
البته به خاطر شرایط مزاجیت یه چند روزی حواسم بود به لثه ات و احساس می کردم که یه خبراییه و همش منتظر بودم تا بالاخره دندون مرواریدیت لثه ات رو شکافت و تو دهنت جوونه زد.
از خوشحالی بقلت کردم و بوسه بارونت کردم .بعد بدو بدو رفتم بالا و به مامانی جون خبر دادم بعدشم سریع به بابا تلفن زدم و گفتم اولین مروارید عروسکم قدم رنجه کردن و تشریف اوردن.
میدونی روشا جون خیلی لذت بخشه که آدم لحظه به لحظه بزرگ شدن دخترشو ببینه و همه این لحظات رو تجربه کنه.
از اون روز به بعد وقتی بهت غذا می دادم صدای تق تق قاشق که به دندونت می خورد چنان ذوق و شوقی تو وجودم مینداخت که غیر قابل توصیفه.
عزیز دل مادر چه آهنگ قشنگی داره صدای چق چق لیوان با اون دندون خوشگلت.
خیلی دلم می خواست همون موقع یه جشن کوچیک برات بگیرم ولی چون مامانی جون 29 فروردین می خواستن برن مکه من دست تنها میشدم .وقتی برگشتن 10 اردیبهشت بود و مهمون دار شدیم .
16 اردیبهشت دومین دندونت جوونه زد و دوباره بی قرار و کلافه شدی. از طرفی درگیر خونمون شدیم .منم تصمیم گرفتم بذارم وقتی حالت بهتر شد وخونمون درست شد و دندونات دیده شدن یه مهمونی بگیرم چون خیلی معلوم نبودن.
بالاخره 7 خرداد ماه واست یه مراسم کوچیک گرفتم.
راستی دوستای عزیزم تو پست بعدی می خوام جشن دندونی روشا روبذارم. همگی تشریف بیارید.
نازنین دخترم نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند که به من شور و نشاط زندگی می بخشد.