نیمه شعبان -سفر به جمکران
سلام ای انتظــار انتظـــارم / سلام ای رهبر و ای یادگارم
سلامم بر تو ای فرزند زهرا / سلامم بر تو ای نـــاجی دنیا . . .
ولادت حضرت حق مهدی صاحب الزمان بر شما مبارک
پ ن : راستش وقتی من باردار بودم بابا مهدی واسه نی نی تو راهمون که الان شده روشای خونمون و روشنایی دلمون نذر کرد که ایشالا سالم و سلامت به دنیا بیاد و ما بببریمش جمکران.
تو این مدت به خاطر اینکه روشا خیلی کوچیک بود و هنوز از آب گل در نیومده بود یا برف بود یا بارون بود یا ... و هر وقت برنامه می ریختیم نمیشد بریم جمکران.بهتره بگم قسمتمون نشده بود.
ولی قربون بزرگیت برم یا مهدی که چه شبی طلبیدیمون......
شب ولادت-نیمه ی شعبان
دیشب ساعت ١٠ راه افتادیم و ساعت١ نیمه شب در مسجد جمکران کنار بارگاه نورانی امام زمان بودیم. انقدر شلوغ بود که اصلا جای سوزن انداختن نبود.
وقتی رسیدیم روشا گلی خواب بود ولی تا پیاده شدیم بیدار شد و با دیدن اون همه چراغ و نور شروع کرد به دس دسی و ذوق کردن.انقدر از اونجا خوشش اومده بود که چشمای همیشه گردش از تعجب گردتر شده بود.
دخملی تو این مدتی که اونجا بودیم ثانیه ای چشم بر هم نذاشت .فکر کنم متوجه شده بود تو این جای معنوی نباید وقتشو تلف کنه و میدونست باید از ته دل کوچیکش بهترینها رو از خدا طلب کنه.
تو مسجد با لوسترا مشغول صحبت شده بود و با یکی از خداما دوست شده بود و با تمام انژیش سعی می کرد پر دست اون بنده خدا رو بگیره.
کنار گنبد و بارگاه به یاد همه ی دوستای گلم بودم و برای همه اگه قابل باشم دعا کردم.به خصوص مامان الینای عزیز رو خیلی دعا کردم که ایشالا خدا بهش آرامش و صبربده (نرگس جونم مرسی که آخرین لحظه بهم یادآوری کردی).
یه سری عکس از روشا جونی قبل از رفتن گرفتم که براتون میذارم .عکسا بالا خونه ی مامانی جون گرفته شده.
متاسقانه دخملی چون جمعیت زیاد بود از بقلمون نمیومد پایین و نتونستیم ازش عکس تکی بندازیم.
ضمنا خیسی روی بلوز روشا جون به خاطر اینکه دخملی خیلی خود کفاست و لیوان آب رو به تنهایی گرفته و نوش جون کرده.
یا مهدی ، ای نقطه شروع شفق، ای مجری حق
میلاد تو قصیده بی انتهاییست که تنها خدا بیت آخرش را می داند
بیا و حسن ختام زمان باش . . .