سفرنامه مشهد -تابستان 91
سه شنبه ٢٥/٥ ساعت ١ نیمه شب به سمت شاهرود حرکت کردیم .روشا جونم تو راه خواب بود و اصلا اذیتمون نکرد.منم برای اینکه خوابم نبره و با بابا مهدی همراهی کنم توی راه سه قسمت سریال عشق ممنوع رو که روی فلش ریخته بودم رو دیدم.
ساعت 6 صبح رسیدیم شاهرود.من و روشا تا ساعت 12 خوابیدیم و مهدی جونم رفت به کارای بانکیش برسه و قبضا رو پرداخت کنه.
چهارشنبه رو شاهرود بودیم.روشا گلی اولش خیلی پیش بابایی و مامانی نمی موند ولی بعدش عادت کرد.عمه فائزه هم اومد پیشمون و از اینکه تو مشهد باهامون نبود خیلی ناراحت بود همش می گفت سفر دست جمعی میچسبه راستم می گفت آخه عمه با عمو همایون میخواستن برن آنتالیا.بنده خدا فکر کنم همه ی سفر دلش پیش ماها بوده.
صبح پنج شنبه به سمت مشهد حرکت کردیم و برای ناهار رسیدیم خونه ی خانم داوودی (مامان سمانه جون-جاری عزیز بنده).اونجا خیلی بهمون خوش گذشت و خیلی هم بهشون زحمت دادیم.روشا خانوم هم که کلا از بقل من و بابا مهدی (علی الخصوص من) پایین نمیومد.انقدر میخندیدم به مامانی اینا می گفتم من و روشا باید اتصالمون برقرارباشه تا شیم روشا گریه رو سر میده.
برای شام هم رفتیم باغ سارا جون ( خواهر سمانه جون).خیلی جای با صفایی بود پر از درخت و چند تا هم وسیله بازی داشت که به لطف باباب مهدی روشا گلی هم سوار اونا شد.
وقتی از باغ برگشتیم ساعت 1.5 بود که تصمیم گرفتیم بریم حرم.دخملی تو راه خواب بود ولی به محض ورود به خونه بیدار شد و من سریع لباساشو عوض کردم و راهی حرم شدیم.
این اولین بار بود که روشا جونم میخواست ضریح و بارگاه امام رضا رو ببینه. ساعت 2.5 بود که رسیدیم حرم.خیلی جالب بود وقتی به صحن جمهور یرسیدیم نقاره خونه شروع به زدن کرد من و سمانه جون از خدامها پرسیدیم واسه چی الان دارن نقاره میزنن ؟ هیچ کدوم علاتشو نمیدونستن آخه نزدیک اذان هم نبود .عید هم نبود.انقدر حس خوبی داشتم به سمانه جون می گفتم من می دونم واسه چی میزنن اونا هم فهمیدن روشا اومده به خاطره جیگر گوشه ی من میزنن.
عزیز دلم و باباش با هم رفتن ولی بابا می گفت تا اون همه جمعیت رو دیده شروع به گریه کرده و دیگه اصلا آروم نشده.عیب نداره عروسکم اشک شوق ریخته به همه چیز که نباید به بدی نگاه کرد.
بعد از زیارت همگی روبروی ایوان طلا با هم قرار گذاشتیم من میدونستم روشا تا مامان رو ببینه دیگه پیش باباش نمیمونه منم ناقلا بازی دراوردم و چادرم رو جوری گرفتم که فقط بینیم معلوم باشه که دخملی مثلا منو نشناسه دیگه فکرشو نمیکردم اون از خودم زبل تره و از زیر چادرم تشخیص میده که مامانش کدومه.
انقدر عمو محمد می خندید همش می گفت عجب ایده ی کارسازی.چه قدر به درد بخور بود.
از آخرم با اون چادر و روسری شالی از زیرش خودم دست به کار در آغوش کشیدن نازنین دخترم شدم.
خدایا شکرت که منو از نعمت مادر شدن محروم نکردی و از اون بیشتر به خاطر وابستگی شدیدی که دخترم بهم داره ازت ممنونم چون در هر لحظه از بقل کردنش با شنیدن صدای قلبش نیرو و با لمس گرمای تنش انرژی دوباره می گیرم . بقل کردن روشای نازم در سخت ترین لحظه هم شادابی و نشاط و آرامش برام میاره پس ثانیه ای ازبا او بودن رو با دنیا عوض نمی کنم.
صبح روز جمعه همگی رفتیم خونه ی عمو محمد اینا وتا دوشنبه اونجا بودیم.همه جوره بهشون زحمت دادیم.ایشالا بیان پیشمون و از زیر خجالتشون در بیاییم.
روشای نازم اونجا به خاطر وجود کیان و شایان (پسر عمه های گلش) و فربد و فرهام (پسر عموهای عزیزش) خیلی بهش خوش گذشت اونا که با هم بازی می کردن روشا جونمم ذوق می کرد و بربق خنده تو چشمای زیباش دیده میشد.
اونجا تو استخرم رفت و با پچه ها بازی کرد .
بعضی وقتا هم فربد و فرهام با کالسکه روشا رو تو حیاط می گردوندن. موقع غذا خوردنم که با اون روپوش غذاش در راحتی کامل به سر می برد و پا به پای ما غذا میخورد(البته از روزی که اومدیم دیگه اصلا مثل قبلا غذا نمیخوره فکر کنم میخواد دندون دربیاره).
به خاطر اینکه روشا جون بیشتر سفر و در آغوش مامان یا بابا به سر میبرد تعداد عکسای تکی خیلی محدوده.برای دیدن عکسها به ادامه ی مطلب برید.ممنونم از این که وقت میذارید.
اینجا ساعت 1 شبه قبل از حرکتمون به شاهرود.مامانی جون جلوی تلویزیون خوابشون برده بود روشا گلی هم رو کمر مامانی جون خوابیده.
اینجا باغ سارا جون ایناست
روشا گلی مشغول خوردن میوه (برای اینکه راحت باشه میوه هاشو تو کاسه بزرگ گذاشتم)
دخملی به انگور تو دستش خیره شده
جیگرم در حال دس دسی
عزیزم سوار برتاب به همراه بابا مهدی -فرهام جون و کاترین جون
تو این عکس شایان جون و فربود جونم هستن
روشا گلی گریان کنار استخر (چون میخواست بره تو آب)
عشقم در حرم آمام رضا
اینجا داشته دست میزده برای همین عکس تار افتاده
اینم کنار ضریح
روشا جون در آرامگاه خواجه مراد
اینجا هم خودش عینک بابا مهدی رو صاحب شده
روشا خانم تو حیاط خونه ی عمو محمدش
دخملی در حال آب بازی تو استخر