روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

سفرنامه مشهد -تابستان 91

1391/6/6 17:36
نویسنده : مامان الهه
1,197 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه ٢٥/٥ ساعت ١ نیمه شب به سمت شاهرود حرکت کردیم .روشا جونم تو راه خواب بود و اصلا اذیتمون نکرد.منم برای اینکه خوابم نبره و با بابا مهدی همراهی کنم توی راه سه قسمت سریال عشق ممنوع رو که روی فلش ریخته بودم رو دیدم.

ساعت 6 صبح رسیدیم شاهرود.من و روشا تا ساعت 12 خوابیدیم و مهدی جونم رفت به کارای بانکیش برسه و قبضا رو پرداخت کنه.

چهارشنبه رو شاهرود بودیم.روشا گلی اولش خیلی پیش بابایی و مامانی نمی موند ولی بعدش عادت کرد.عمه فائزه هم اومد پیشمون و از اینکه تو مشهد باهامون نبود خیلی ناراحت بود همش می گفت سفر دست جمعی میچسبه راستم می گفت آخه عمه با عمو همایون میخواستن برن آنتالیا.بنده خدا فکر کنم همه ی سفر دلش پیش ماها بوده.

صبح پنج شنبه به سمت مشهد حرکت کردیم و برای ناهار رسیدیم خونه ی خانم داوودی (مامان سمانه جون-جاری عزیز بنده).اونجا خیلی بهمون خوش گذشت و خیلی هم بهشون زحمت دادیم.روشا خانوم هم که کلا از بقل من و بابا مهدی (علی الخصوص من) پایین نمیومد.انقدر میخندیدم به مامانی اینا می گفتم من و روشا باید اتصالمون برقرارباشه تا شیم روشا گریه رو سر میده.

برای شام هم رفتیم باغ سارا جون ( خواهر سمانه جون).خیلی جای با صفایی بود پر از درخت و چند تا هم وسیله بازی داشت که به لطف باباب مهدی روشا گلی هم سوار اونا شد.

وقتی از باغ برگشتیم ساعت 1.5 بود که تصمیم گرفتیم بریم حرم.دخملی تو راه خواب بود ولی به محض ورود به خونه بیدار شد و من سریع لباساشو عوض کردم و راهی حرم شدیم.

این اولین بار بود که روشا جونم میخواست ضریح و بارگاه امام رضا رو ببینه. ساعت 2.5 بود که رسیدیم حرم.خیلی جالب بود وقتی به صحن جمهور یرسیدیم نقاره خونه شروع به زدن کرد من و سمانه جون از خدامها پرسیدیم واسه چی الان دارن نقاره میزنن ؟ هیچ کدوم علاتشو نمیدونستن آخه نزدیک اذان هم نبود .عید هم نبود.انقدر حس خوبی داشتم به سمانه جون می گفتم من می دونم واسه چی میزنن اونا هم فهمیدن روشا اومده به خاطره جیگر گوشه ی من میزنن.

عزیز دلم و باباش با هم رفتن ولی بابا می گفت تا اون همه جمعیت رو دیده شروع به گریه کرده و دیگه اصلا آروم نشده.عیب نداره عروسکم اشک شوق ریخته به همه چیز که نباید به بدی نگاه کرد.

بعد از زیارت همگی روبروی ایوان طلا با هم قرار گذاشتیم من میدونستم روشا تا مامان رو ببینه دیگه پیش باباش نمیمونه منم ناقلا بازی دراوردم و چادرم رو جوری گرفتم که فقط بینیم معلوم باشه که دخملی مثلا منو نشناسه دیگه فکرشو نمیکردم اون از خودم زبل تره و از زیر چادرم تشخیص میده که مامانش کدومه.

انقدر عمو محمد می خندید همش می گفت عجب ایده ی کارسازی.چه قدر به درد بخور بود.

از آخرم با اون چادر و روسری شالی از زیرش خودم دست به کار در آغوش کشیدن نازنین دخترم شدم.

خدایا شکرت که منو از نعمت مادر شدن محروم نکردی و از اون بیشتر به خاطر وابستگی شدیدی که دخترم بهم داره ازت ممنونم چون در هر لحظه از بقل کردنش با شنیدن صدای قلبش نیرو و با لمس گرمای تنش انرژی دوباره می گیرم . بقل کردن روشای نازم در سخت ترین لحظه هم شادابی و نشاط و آرامش برام میاره پس ثانیه ای ازبا او بودن رو با دنیا عوض نمی کنم.

صبح روز جمعه همگی رفتیم خونه ی عمو محمد اینا وتا دوشنبه اونجا بودیم.همه جوره بهشون زحمت دادیم.ایشالا بیان پیشمون و از زیر خجالتشون در بیاییم.

روشای نازم اونجا به خاطر وجود کیان و شایان (پسر عمه های گلش) و فربد و فرهام (پسر عموهای عزیزش) خیلی بهش خوش گذشت اونا که با هم بازی می کردن روشا جونمم ذوق می کرد و بربق خنده تو چشمای زیباش دیده میشد.

اونجا تو استخرم رفت و با پچه ها بازی کرد .

ني ني شكلكني ني شكلكني ني شكلك

بعضی وقتا هم فربد و فرهام با کالسکه روشا رو تو حیاط می گردوندن. موقع غذا خوردنم که با اون روپوش غذاش در راحتی کامل به سر می برد و پا به پای ما غذا میخورد(البته از روزی که اومدیم دیگه اصلا مثل قبلا غذا نمیخوره فکر کنم میخواد دندون دربیاره).

به خاطر اینکه روشا جون بیشتر سفر و در آغوش مامان یا بابا به سر میبرد تعداد عکسای تکی خیلی محدوده.برای دیدن عکسها به ادامه ی مطلب برید.ممنونم از این که وقت میذارید.

 اینجا ساعت 1 شبه قبل از حرکتمون به شاهرود.مامانی جون جلوی تلویزیون خوابشون برده بود روشا گلی هم رو کمر مامانی جون خوابیده.

اینجا باغ سارا جون ایناست

روشا گلی مشغول خوردن میوه (برای اینکه راحت باشه میوه هاشو تو کاسه بزرگ گذاشتم)

دخملی به انگور تو دستش خیره شده

جیگرم در حال دس دسی

عزیزم سوار برتاب به همراه بابا مهدی -فرهام جون و کاترین جون

تو این عکس شایان جون و فربود جونم هستن

روشا گلی گریان کنار  استخر (چون میخواست بره تو آب)

عشقم در حرم آمام رضا

اینجا داشته دست میزده برای همین عکس تار افتاده

 

اینم کنار ضریح

روشا جون در آرامگاه خواجه مراد

اینجا هم خودش عینک بابا مهدی رو صاحب شده

روشا خانم تو حیاط خونه ی عمو محمدش

دخملی در حال آب بازی تو استخر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان آیدین
7 شهریور 91 0:45
سلام روشا جونم زیارت قبول چه عکسای زیبایی گرفتیایشالا همیشه سالم باشی گلمواقعا خوردنی شده بودی مخصوصا با لباس زرده فدای چشمات عزیزم


ممنون خاله جون.لطف دارین شما
مهسا
7 شهریور 91 13:14
سلام الهه جون خوبید؟قربون روشا گلی برم من که تو سفر خیلی خانوم بوده ومامان وبابای مهربونش رو اذیت نکرده عزیزم چه عکسای قشنگی از روشا گلی گذاشتید عزیزم روز به رو دوست داشتنی تر میشه عسل خاله خیلی دوست دارم می بوسم روی ماهت رو بوسسسسسسسسسسسانشا ا.... همیشه شاد باشید


سلام عزیزم.خوبیم خدا رو شکر.
خدا نکنه خاله مهسا.شما خوب میبینی.مرسی که برای دیدن عکسها وقت میذاری.
مهتاب (مامان خانمی
7 شهریور 91 16:59
روشا جون همیشه خوش باشی با مامان گلتسفربخیر


مرسی خاله جون
مامان ریحانه
8 شهریور 91 2:39
ایشالا همیشه به سفررفتن خانمی. زیارت قبول عزیزم. عکسات هم خیلی خیلی قشنگ بودن. بابا خوش به حالت


ممنون.چشماتون قشنگ میبینه
خاله نسيم
8 شهریور 91 9:52
اي جونم زيارت قبول باشه خانم كوچولو
خوش به حالتون معلومه كه بهتون حسابي خوش گذشته
ايشالا هميشه خوش باشيد
الهه جون از عكساي بابا مهدي معلومه كه روشا به خودت رفته نهههههههههه



ممنون خاله نسیم.
بله جای شما خالی خیلی خوب بود.
همه میگن شبیه خودمه البته خیلی شبیه کوچیکیامه.ایشالا تو پست های "گذر زمان" عکسای کوچیکیامونو میذارم.تو وبلاگم پستهای خیلی قدیم عکس کوچیکیای خودم و مهدی جونم هست دوست داشتی برو ببین.
مامان محمد مانی
8 شهریور 91 11:48
معلومه سفر حسابی به دخملی خوش گذشته
منم دلم استخر می خواد
ولی خدایش ایول به عمو محمد......عجب استخری تو خونه اش داره خدا بیشتر بده بهشون انشالله


بله جای شما خالی خوب بود.
خدا رو شکر حیاطشون خیلی باصفاست.ایشالا خدا همه رو مورد عنایت خودش قرار بده.
طاهره مامان امیرعلی
8 شهریور 91 15:10
سلام.وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه،تبریک میگم بهتون.امیرعلیه من تو جشنواره ی آتلیه سها شرکت کرده و به رای شما شدیدا احتیج داره.اگه به وبلاگش سر بزنین یه پست گذاشتم که آدرس جشنواره است اگر روش کلیک کنین مستقیم به سایت جشنواره میره.اسم پسملیه من امیرعلی مرادیان هست.بهش رای بدین و مارو خوشحال کنین.امیدوارم بتونم لطفتونو جبران کنم.
مونا مامان امیرسام
8 شهریور 91 16:02
به به چه سفر خاطره انگیزی.همیشه شاد باشید.روشا جونی انگار یه کوچولو شیطونی کرده؟من هنوز تصمیم مسافرت با امیرسام رو نگرفتم.


بله.شیطونیا که کم نبوده دیگه 5 6 تا بچه به هم بیفتن بازیگوشی و خنده فوران میکنه.
حتما برو بالاخره باید یه خاطره از مسافرت تو این سنا هم داشته باشی.با تمام شیطنتا بازم شیرینه.
مونا مامان امیرسام
8 شهریور 91 16:03
این طور که تعریف کردید شاید ما هم بریم.شجاع شدم.


پس اگه تصمیم دارید برید نذارید هوا سرد شه
مونا مامان امیرسام
8 شهریور 91 16:04
عکس پست ثابت روشا جونی هم خیلی نازه.


ممنون
nassim
8 شهریور 91 16:07
elahi...khosh gozashte be rosha joon guya....jaye manam khali mikardi rossha jooon


بله خیلی خوب بود
آتنا مامان روشا
8 شهریور 91 20:18
زیارت قبول . همیشه به سفر و خوش گذرونی . عکسهامثل همیشه خوشگل و زیبا بود


ممنونم.لطف داری
الهه مامان رادین
9 شهریور 91 11:26
ایشالا همیشه به سفر و خوشی و چه جاییبهتر واسه سفر از مشهد ماشالا به روشا گلی که مثل همیشه ناز و دوست داشتنی ...


آره واقعا مشهد همیشه خوبه و خوش میگذره
مامان آرشیدا کوچولو
9 شهریور 91 13:47
مامانی همیشه به شادی و گردش و سفر عروسک نازم رو ببوس


مرسی عززیم.شما هم آرشیدا گلی رو ببوس
خاله نصیبه
9 شهریور 91 16:00
رسیدن بخیر عزیزدلم چه سفر زیبایی داشتی روشا جونم. ازخدای مهربون میخوام بهترین لحظه ها رو در کنار مامان و بابای مهربونت داشته باشی. میبوسمت فرشته کوچولو


مرسی عزیزم.خیلی دعای خوبی بود ممنون.
مامان کورش
10 شهریور 91 18:33
سلام الهه جون زیارت قبول پیدا هستش حسابی خوش گذشته روشا جون زیارت شما هم قبول باشه ایشالله بری مکه


بله جای شما خالی.ممنونم
نسترن(یک عاشقانه آرام)
10 شهریور 91 21:14



mamani helena
11 شهریور 91 17:43
salam ey joonam vay asheghetam khale joon cheghadr nazi mashala mamani ziyarat ghabol.golam ma ham be roz shodima


ممنونم.چشم حتما میاییم پیشتون
مامي نسيم ( مامان ملودي )
12 شهریور 91 11:19
HESABI KHOSH GOZASHTEHA


بله جای شما خالی
مامان بهار
12 شهریور 91 18:42
زیارت قبول مشهدی روشا جون .
راستی نمی دونم چرا بهار هم عاشق اینه که بیاد رو کمر من به شکم بخوابه . دقیقا همون حالتی که روشا جون خوابیده


ممنونم.
نه زوشا واسه ی اولین بار این شکلی خوابیده که من بدوبدو ازش عکس گرفتم.
واسه بهار جون
سپیده
12 شهریور 91 19:20
سلام. مسابقه شماره 3 شروع شد. دوست داشتید دختر گلتون رو شرکت بدید. http://koodakeman91.niniweblog.com