روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

از اجلاس سران تا...

1391/6/19 3:36
نویسنده : مامان الهه
1,209 بازدید
اشتراک گذاری

یک هفته بعد از اینکه از مشهد برگشتیم به خاطر اجلاس سران غیر متعهدها تهران تعطیل شده بود و ما تصمیم گرفتیم چون عمه فاطی اینا و عمو محمد اینا میرفتن شاهرود و تعطیلی خوبی بود بریم شاهرود که همگی دور هم باشیم و اگه بشه بریم سمت شمال.

از طرفی من خیلی موافق شمال نبودم چون تو این یک هفته که خونه خودمون بودیم روشا به غیر از شیر و دوغ و ماست به هیچی لب نزد و همونطور که تو پست سفر مشهد نوشته بودم خیلی بی اشتها شده بود.

طبق عادت چون آخر شب روشا جونم میخوابید و تو راه اذیت نمیکردو هوا خوب بود تصمیم گرفتیم ساعت 12 شب حرکت کنیم.دوشنبه شب حرکت کردیم و سه شنبه صبح رسیدیم.همه چیز به خوبی پیش می رفت و سه شنبه عصر عمه فاطی اینا اومدن و قرار بر این شدکه چهارشنبه  شب بریم باغ عمه فائزه اینا. پنج شنبه 9 شهریور که تولد شایان جونه یه تولد خودمونی بگیریم .جمعه ناهار هم بریم خونه فروغ جون (دختر خاله بابامهدی).

چهارشنبه با مشورت عمه فاطی  کادو برای شایان جون یه سری لوازم التحریر بن 10 خریدیم.شب هم مهمون عمه فائزه رفتیم باغ که خیلی خوش گذشت خیلی هم خندیدم و روشا خانم هم یه عالمه ذوق کرد و دست زد و نانای کردو خبر نداشتیم که فردا چی میخواد به سرمون بیاد.

این دو روز روشا بازم خیلی چیزی نمیخورد و انگار یه مقدار گلوش خس خس می کرد .تا اینکه پتج شنبه صبح که از خواب بیدار شدم احساس کردم یه مقدار بدنش داغه وقتی مامانی بقلش کردن گفتن این بچه انگار تب داره.شستم خبر دار شد که یه مشکلی داره که هر دو با هم این احساسو داریم.

بعد از خوردن صبحانه قرار بر این شد مردا و من و روشا بریم جنگل ولی من چون  فهمیدم روشا جونم خیلی اوضاع عمومیش خوب نیست قبول نکردم از طرفی هم نگرانیمون پنهان کردم و  خیلی به روی خودم نیوردم چون  نمیخواستم برنامه بابا مهدی  اینا رو به هم بزنم.

عصر بعد از اینکه بابا مهدی اینا برگشتن و من واسه تولد حاظر شدم و روشا رو حاظر کردم دیدم بچه چشماش بی رمق شده و نق میزنه.بدنشم داغ تر از صبحه و سرفه میکنه.به مهدی جونگفتم بدو ببریمش دکتر که گلوش چرک کرده چون هم سرفه میکنه هم دهنش بو میده حالا ساعت 8.5 شب جمعه بگرد بیاب دکتر متخصص اطفال.

عمو محمد به به دکتر که میشناخت زنگ زد و گفت زودی بیایین با اجازه تون وقتی ما رسیدیم آقای دکتر تشریف برده بودن.منم نگران عین مار به خودم میپیچیدم.دوباره برگشتیم خونه و یه ذره تو تولد بودیم و رفتیم درمانگاه و روشا رو یه دکتر عمومی معاینه کرد و گفت گلوش چرک کرده و تبش 39 درجه است تا تبش پایین نیاد نمیذارم برید همونجا بهش استامینوفن دادن و چند لحظه صبر کردیم تا تبش اومد پایین و بعدش دکتر گفت به خاطر گلوش باید آمپول پنی سیلین 6.3.3 بزنه.انقدر شوک بهم وارد شد چون دکتر عمومی بود انگار بهش اعتماد نداشتم پرستارا هم بدون تست میخواستن واسه دخملی آمپول بزنن.من  که شروع کردم به گریه و مخالفت ولی بعدش رضایت دادم و در کمال نا باوری روشا گلی اولین پن سیلین  عمرش رو تجربه کرد .(بعدا متوجه شدیم برای بچه بالای یک سال موردبی نداره و برای بچه های زیر 6 سال تست نمی کنن و اون بیچاره ها اشتباه نکردن).

دکتر برای روشا خانوم هر 4 ساعت یک بار استامینوفن تجویز کرده بود که خانومچه به محض خوردن بالامی اورد و چنان گریه ای سر میداد کهنفسش میرفت و کبود میشد و  همه از اتاقاشون می اومدن اتاق ما و کمک من می کردن و نفس روشا جون و برمیگردوندیم.این از استامینوفن خوردن که به این نتیجه رسیدیم باید شیاف بذاریم و تبش بعد ارز 3 روز پایین اومد.برای گلوش هم شربت سفیکسان گرفته بود که هر 12 ساعت با کلی ماجرا و قیامت و فوت میدادم بهش.

جمعه هم ناهار رفتیم خونه ی فروغ جون که خیلی هم به زحمت افتاده بود و واسه روحیه همه مون خیلی خوب بود.

شنبه حال جگرگوشم بهتر شد و تبش قطع شد .صبح رفتیم پیش اقای مهدوی (دوست بابا مهدی) که مثلا بابا مهدی بیلیارد بازی کنه که روشا خانم مجال نداد و اختیار میز دست ایشون افتاد .عصر هم رفتیم باشگاه اسب سواری دایی سعید (دایی بابا مهدی )شمال ما هم که کلا ماست مالی شدو به خاطر حال روشا برگشتنمون رو عقب انداختیم به جای جمعه شنبه شب برگشتیم خونه.

روز دوشبنه بعد از اینکه روشا حالش بهتر شد بردمش حموم و وقتی دراوردمش دیدم بدنش از گردن تا شکم لکه قرمز زده .انگار یه بشکه آب جوش ریختن سرم شروع کردم به گریه حالا اشک نریز کی بریز.بعد از اون همه ناله عصر بردیمش دکتر و دکتر گفت یه ویروس شایعه احتیاج به هیچ دارویی نداره گلوشم خوبه تمام داروهاشو قطع کنید .وقتی اومدیم خونه زودی رفتم سراغ کتاب "همه کودکان سالمند اگر..."با توجه به حالات روشا و توضیحات خانم دکتر عزیز فهمیدم یه بیماری ویروسه که تو بچه های زیر دو سال شایعه و مثل آبله مرغان که معمولا همه میگیرن و باید بگیرن این مریضی هم تقریبا همهمیگیرن و به سرخ جوش نوزادی معروفه .البته اسمشو خودم پیدا کردم.تو کتاب هم نوشته بود احتیاج به درمان خاصی نیست و بعد از یک هفته از بین میره  و طی دو مرحله بروز میکنه 3 روز تب بالای 38.5 و بعد از اون 3 روز لکه های قرمز.ولی مشکل روشا این بود که هم زمان با این ویروس گلوش هم چرک کرده بود و به خاطر گلوش باید دارو میخورد .

خدا رو شکر مشکل خانم گلما برطرف شدو الان مثل یه گل خندون تو خونمونه .با اون پاهای کوچیکش 30 قدم راه میره و به همه جای خونه سرک میکشه.

برای دیدن عکسای این سفر لطفا برید ادامه مطلب.

 

چهارشنبه 8 شهریور /دخملی روز  قبل از مریضی در محوطه ی اطراف باغ عمه فائزه

پنج شنبه 9 شهریور 91 تولد 7 سالگی شایان جون پسر عمه روشای عزیزم(تو عکسا معلومه روشا اصلا حال نداره و چشماش بی رمقه)

روشا و شایان

5 نوه خونواده(از سمت راست فرهام-روشا-شایان-فربد و آقا کیان)

اینم کیک تولد

صبح شنبه 11 شهریور / روشا گلی مشغول بازی بیلیارد(به تنهایی!!!!!!!!گاهی هم با باباجونش)

عصر شنبه 11 شهریور / عزیزترینم در باشگاه اسب سواری

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مونا مامان امیرسام
19 شهریور 91 4:13
اااااااااااااااااااااااااااااااخی مامانی.کلی ناراحت شدم.اول برای روشا جون بعد شما


مونا مامان امیرسام
19 شهریور 91 4:14
قربونش برم که اینقدر خوش تیپ و خوش عکسه


خدا نکنه خاله جون.مرسییییییییی
مونا مامان امیرسام
19 شهریور 91 4:16
الهه جون من شما رو دیدم قبول کردم برم سفر. اما الان یه حسی مثلدارم.وااای چی کشیدی.تصورش هم سخته.


مریضی روشا به خاطر سفر نبوده هر بچه ای ممکنه این حالت تو هر شرایطی واسش پیش بیاد.
مونا مامان امیرسام
19 شهریور 91 4:18
خدا رو شکر به سلامتی روشا جون حالش خوب شده.این از همه چیز مهمتره.


بله واقعا
خاله نسيم
19 شهریور 91 12:14
خداروشكر كه دخملي زود خوب شد ولي حسابي شماهارو ترسونده
راستي روشا جون ببين چه مامان با حوصله ومهربوني داره چون اونقدر ناز ميشينه به شما نگاه ميكنه تاقدمهاي دخملي رو نگاه كنه ويكي يكي بشماره 1-2-3-.....30




بله خوب شد ولی انقدر من حرص خوردم که.الهی خدا همیشه همه بچه ها رو در پناه خودش حفظ کنه.
میدونی نسیم جون خودت لنگه روشا جون منو داری میبینی شمردن قدماشون چه لذتی داره.
مامان پریسا
19 شهریور 91 12:49
سلام پریسا در مسابقه ی نی نی با حجاب شرکت کرده . مهلت رای دادن تا فردا 2 شنبه هستش. ممنون میشم رای بدید. پریسا 30 http://koodakeman91.niniweblog.com/cat44.php
مامان گیسوجون
19 شهریور 91 13:04
آخی الهی چی کشیدی دوستم خدا رو شکر که خوب شده و الان مشکلی نداره الهی همیشه سلامت باشه
چه عکس های خوشگلی روشا خانم همیشه به گردش و تفریح خانمی


بله بازم جای شکرش باقیه.ممنونم
مامان ساینا
19 شهریور 91 13:50
قالب جدید مبارک. تم پاییزی داره.
قربونت برم خاله. نبینم مریض بشی. بگردم الهی. خدا رو شکر که خوب شدی.
خاله جون بیلیارد با بابایی خوش گذشت؟
قربون اون تیپ صورتیت بشم من.
بوست دارم یه عالمه


ممنون عزیزم.
به خدا خاله جون اسم من بد در رفته که میز در اختیارم بود انقدر خودشون بازی کردن که نگو.
مهسا
19 شهریور 91 19:24
سلام
قربونت برم من عزیزم خداروشکر که الآن خوب خوب شدی انشا ا.... همیشه سلامت باشی و برا مامان وبابا شیطونی کنی عسلم بوسسسسسسسسسسس


مری از دعای خوبتون مهسا جون
اتنا مامان روشا
19 شهریور 91 23:14
الهی که همیشه سالم و سلامت باشی خیلی ناراحت کننده بود که اینجوری بیمار شدی .


مرسی آتنا جون.
مامان کیان
20 شهریور 91 18:13
روشاااااا عسلیییی میخورمت دخمل صورتی


خاله مرجان
20 شهریور 91 18:31
روشا گلی به مامانت بگو عکسایی که آتلیه انداختی رو هم بزاره جیگر بوس بوس


چشم خاله جون.البته ماامنم خودش جزء برنامه اش هست ولی چون مهمون داشتیم فرصت نداشته.
مامان بهار
20 شهریور 91 23:03
روشا جون خودت گلی وسط چه گلهای قشنگی هم نشستی خاله !


مرسی خاله جون لطف داری
nassim
22 شهریور 91 0:30
salam!!!omidvaram hale rosha joon behtar bashe va khob shode bashe mesle hamishe nanaz va mamanie rosha joon ...be takhte ham albate zadam hamin alan


ممنون عزیزم شما لطف داری.خدا رو شکر روشا جونم خوبه و مشکلی نیست
مهسا
22 شهریور 91 13:15



عرفان خان
25 شهریور 91 0:03
سلام دوست جونم ... وبلاگ نازی داریا ... دست مامان نازت درد نکنه ... خودتم که از خوشگلی حرف نداری!!!!1
میای با هم دوست شیم ... پس لطفا لینکم کن و خبر بده تا لینکت کنم ... البته اگه مایلی با هم دوست شیما ؟؟؟؟؟؟



سلام عزیزم.لطف داری.
با افتخار لینک شدی.
مامان محمدرهام جون
25 شهریور 91 0:48
همیشه به سفر وگردش وآتلیه روشا گلیییییییییی


ممنون.امیدوارم شما هم همیشه خوش باشید خاله سمانه جون
مامان محمدرهام جون
25 شهریور 91 0:49
گل درجوارگل توی قاب تصویر چه شود؟؟؟؟بخورم گل خوشگلموووووووووووووووو


گل وجودته خاله جون.مرسی.
مامان آیدین
25 شهریور 91 2:04
الهی نبینم هیچ وقت عزیزم مریض باشه قربون چشماش چقدر هم کسلش کرده خدارو شکر خوب شده فداش بشم


خدا نکنه عزیزم.ممنون از لطفت .آره خیلی حالش بد بود.
مامي نسيم( مامان ملودي )
25 شهریور 91 9:47
بازم خدارو شكر كه الان بهتره ببوسش


بله با اون تبای بالا واقعا جای بسی شکر داره.
شما هم ملودی کلی رو ببوس
خاله نصیبه
26 شهریور 91 17:19
سلام عزیزم.دلم براتون خیلی تنگ شده.
آخی الی جونم چقدربهت سخت گذشته
انشاا. همیشه روشاجونی تنش سالم باشه و مثل گل بخنده وهیچوقت ناراحت نباشید
ازطرف من ببوسش
خاله قربون عکسات خیلی نازشدی


سلام عزیزم منم دلم واست تنگ شده.
آره خیلی بد بود.تا نزدیکای مرگ رفتم از شدت استرس.ایشالا همه ی بچه ها تنشون سالم باشه.
مامان محمد مانی
29 شهریور 91 16:14
ای جان............... دخملم
بمیرم برات الهه جون چی کشیدی تو این مسافرت


دور از جون