روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

تعیین جنسیت

1389/12/28 21:31
نویسنده : مامان الهه
590 بازدید
اشتراک گذاری

پسر یا دختر؟؟؟؟

پسر یا دختر؟؟؟؟؟؟

صبح روز دوشنبه 23 اسفند , من و بابا مهدی برای چکاپ ماهانه و سونوگرافی به سمت تهران حرکت کردیم .ولی چشمت روز بد نبینه اون روز چنان برف سنگینی اومده بود که کلا اتوبان بسته شده بود.

niniweblog.com

جاده لیز بود . چند بار بابا ماشین رو با ترمز دستی کنترل کرد که به ماشین های دیگه و گاردریل نخوریم نگران.تقریبا 2 ساعت تو راه بودیم ولی هنوز کلی راه مونده بود که برسیم از طرفی هم یک ربع دیگه وقت دکترم میرسید . تقریبا راه 10 دقیقه ای رو تو 2 ساعت رفته بودیم ولی هیچی به هیچیوقت تمام . تصمیم گرفتیم برگردیم کرج و همون جا یه سونوگرافی بریم , وقت دکترم هم به یه روز دیگه تغییر بدم .وقت دکتر رو تو راه به تاریخ 25 ام تغییر دادم .ما خیلی نسبت به سونوگرافی های کرج آشنایی نداشتیم ولی اسم بیمارستان قائم رو زیاد شنیده بودیم .با مشورت همدیگه سونو رو اونجا انجام دادیم . خانم دکتر پروانه امین ملایری که بسیار مهربان بود و با حوصله کارش رو انجام میداد منو سونو کرد . بع از این که اعضای بدنت رو یکی یکی بهمون نشون داد صدای قلبت رو هم برامون گذاشت شنیدیم و گفت وزنت 270 گرمه

لبخندniniweblog.com

دکتر راجع به قد هیچی نگفت چون معتقد بود فرمول دقیقی برای قد وجود نداره .در مورد جنسیتت هم گفت نی نی جونی کلا پشتش به دستگاهه و الان نمیشه چیزی گفت مگر اینکه بری کاکائو یا شکلات که شیرینه بخوری تاخوشش بیاد و جابجا بشه و یک ربع دیکه مجددا سونو میکنیم ناراحت. بابا مهدی واسم ویفر شکلاتی  و آب پرتقال خرید ولی من اصلا میلم به شیرینی نبود و به سختی اونو میخوردم .بعدش دوباره رفتیم قسمت سونوگرافی . دکتر تا دستگاه رو گذاشت گفت بله جاشو عوض کرده ولی ماشااله انقدر تکون میخوره و شیطونه اصلا اجازه نمیده .کلی هم خندیدخندهخنده .

با این حرفش ما حدس زدیم جیگرچه پسمله اما بعدش با کلی اینور اونور کردن گفت :

دخملهههههههههههههه.

niniweblog.comهوراقهقهه

 اینو 2باره هم میگم واقعا برای والدین فرقی نمکنه که بچه شون چی باشه و فقط این مهمه که سالم و صالح و خوش قدم باشه .

ولی من با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم .چون خواهر ندارم اون ته ته دلم دختر میخواست که همدم و مونسم بشه از طرفی هم همش با خودم میگفتم دامن کوتاه چین چینی , گل سرای بامزه , لاک , دلبری کردن شیرین زبونیا همه ماله دخترهniniweblog.com همین شده بود که از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم .بابا مهدی هم از این بابت خوشحال بود چون معتقد بود هر کی بچه اولش دختره خدا درهای رحمت رو به روش باز میکنه . روز 4شنبه هم رفتیم مطب دکتر .فشار مثل سابق بود ولی وزنم از5/55 شده بود 59 کیلوگرملبخند .یعنی از اول حاملگی تا اواسط ماه 5 , 4 کیلو وزن اضافه کردم .داروها هم همون داروهای قبل بود و از نظر دکتر همه چیز نرمال بود .

 2/12/89 پایان 16 هفتگی

 9/12/89 پایان 17 هفتگی

 10/12/89 پایان 4 ماهگی

 16/12/89 پایان 18 هفتگی

23/12/89 پایان 19 هفتگی

5

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله بهار
1 خرداد 90 15:01
دخملمون خانوم نشسته ؛ مامانی شما تکونش می دین دیگه
شیرین
10 خرداد 90 1:11
سلام میخواستم به نی نی جون بگم ،که منم از اینکه یه نازخاتون تو راهه خیلی خیلی خوشحالم اصلن هزار تا پسل یه طرف یدونه دخمل یه طرف !!