روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

ماه هفتم بارداری

روز پنج شنبه من و بابا مهدی اول رفتیم سمت آزمایشگاه برای گرفتن جواب آزمایش و بعد از اونجا به سمت تهران حرکت کردیم چون من ساعت 11 وقت دکتر داشتم .دکتر فشارم رو گرفت که 6/10 بود و وزنم 63 کیلو شده بود . دکتر آزمایشات رو هم دید و گفت قندم نرماله و هیچ مشکلی نیست و گفت چون الان در ماه 7 قرار داری باید واکسن کزاز رو بزنی ( البته اگر موقع ازدواج نزدی ).من 10 سال پیش این واکسن رو زده بودم ولی چون دوره اش تموم شده بود باید دوباره میزدم . هفته های بارداری عبارتند از : 5/2/90 پایان 25 هفتگی  10/2/90 پایان 6 ماهگی ١٢/2/90 پایان 26 هفتگی  19/2/90 پایان 27 هفتگی  26/2/...
16 ارديبهشت 1390

سالگرد عقدمون

14 اردیبهشت ماه 85 بود که من و با با مهدی با هم عقد کردیم. این روز برای هر دومون خاطره انگیزه .   من این روز رو از طرف خودم به مهدی عزیزم تبریک می گم .  امیدوارم سالها در کنار همدیگه زندگی خوب و خوشی رو داشته باشیم .   ...
15 ارديبهشت 1390

تبریک روز معلم

روز 13 اردیبهشت ماه من برای تبریک روز معلم رفتم سر کارم .سر راه شیرینی خریدیم و بابا مهدی من رو رسوند و رفت . انقدر همگی از دیدن هم خوشحال شدیم که نگو . دلم برای همه ی همکارها خیلی تنگ شده بود .کلی همه گفتن جات خیلی خالیه . تاریخ زایمانم رو پرسیدن و جنسیت نی نی گلم رو سوال کردن .همه متفق القول گفتن خدا خیلی دوستت داشته که بچه اولت دختر شده چون تو خواهر نداشتی از تنهایی درمیارتت . بعد از صحبت از همه جا و همه چیز یه سورپرایز خیلی خوب واسه من داشتن اونم یه دسته گل خیلی خوشگل با یه کادو ( 6 تا بستنی خوری رنگی پایه دار ) بهم دادن من اصلا انتظارش رو نداشتم و کلی شرمنده شدم .ولی کلی خوشحال شدم و دست پر اومدم خونهه...
15 ارديبهشت 1390

آزمایشات پایان سه ماهه دوم بارداری

روز دوشنبه 12 اردیبهشت ماه صبح ساعت 8.5 با بابامهدی رفتیم آزمایشگاه. دکتر برام ازمایش قند نوشته بود  که مربوط به پایان سه ماهه دوم بارداریه .این آزمایش در 2 مرحله انجام میشد .اولیش به صورت ناشتا و دومیش  2 ساعت بعد از صبحانه .اولی که انجام شد برای صبحانه رفتیم کله پاچه ای .من فقط گوشت خوردم چون آب کله پاچه تو این 3 ماه خیلی زود فشار رو بالا میبره .ساعت 10.5 بود که با مامان جون دوباره رفتیم آزمایشگاه .رگهای من فوق العاده عمقی و ضعیفه و احتمال پاره شدنش وجود داره .اون خانم خیلی تلاش کرد که از جای قبلی خون نگیره ولی کو رگ خوب تو این بدت ؟کلا منم و همون یه رگ مناسب واسه سرم و خون دهی .بعد از کلی سوراخ سوراخ شدن دستم , بالاخره آزمایش...
14 ارديبهشت 1390

خرید سرویس چوب

یه روز تو این ماه من و مامان جون و بابا مهدی رفتیم بازار مبل علی ( تو کرج ) واسه ی خرید تخت و کمد . اونجا چیزی نپسندیدیم واسه ی همین رفتیم سمت بازار مبل یافت آباد .اونجا 2 طبقه از بازار مبل خلیج فارس و 1 طبقه از بازار مبل ایران مارکهای خوب و معروف تخت و کمده مثل ارژن – آپادانا –الیت –بالسا –و....حساب کن از ساعت 10 صبح تا 5 بعدازظهر داشتیم می گشتیم. ساعت 1 بود که بعد از کلی نگاه کردن من  نه تنها چیزی  رو نپسندیدم بدتر گیج شده بودم و اصلا نمیدونستم کدوم بهتره .بالاخره رفتیم رستوران ونوس ( تو همون یافت آباد ) ناهار خوردیم تا یه خستگی هم گرفته باشیم یک خاطره ی جالب هم از او...
10 ارديبهشت 1390

تولد فروردینی ها

روز 2 اردیبهشت خونه ی خاله عفت اینا بودیم  و قرار بود مهمونی تولد فروردینی ها باشه .این  ماه به خاطر مسافرت چند روز اول عید و مهمونی مکه عمو باقر اینا  تولد از فروردین به اردیبهشت تغییر کرد .متولدین فروردین عمو ماشاله- عمو نقی – خاله عفت و ارمغان  بودند .خاله عفت واسه ی ناهار چلو مرغ و دلمه ی برگ درست کرده بود . من خیلی هوس دلمه کرده بودم .خیلی هم خوشمزه شده بود ( البته مامان جون به خاطر من و شما قبلا 1 بار درست کرده بود ) بعد از ناهار میوه خوردیم  و کلی صحبت کردیم .تا آهنگ تولدت مبارک رو گذاشتن که کیک رو بیارن و ببرن من یکدفعه یاد باباجون افتادم چون او هم تولدش 24 فروردین بود . حال...
4 ارديبهشت 1390

ماه ششم بارداری

روز 27 فروردین از شدت درد دنده و همون معده که گفتم به صورت اورژانسی وقت دکتر گرفتم . وقتی دکتر معاینه کرد گفت بچه طوری قرار گرفته که معده در تمای با دنده ست و همین درد ایجاد میکنه . برام دارو گرفت که اگر نتونستم تحمل کنم دارو ها رو مصرف کنم که من اصلا این کار رو نکردم .سونوگرافی هم برام نوشت که اگه مشکلی داشتم انجام بدم .جالبه اونم انجام ندادم . چون حساب کردم ماههای بعد سونو زیادتر انجام میشه و ممکنه واسه شما زیادیش ضرر داشته باشه .خدا رو شکر 2 3 روز بعد کلا دردم بهتر شد . البته اینم بگم که زیاد پیاده روی کردم . وزنم 62 کیلوگرم شده بود و فشارم مثل سابق بود .دکتر آزمایشی رو برای سه ماهه دوم نوشت . هفته های بارداری در این ماه...
28 فروردين 1390

مهمانی مکه

روز 26 فروردین به یه تالار تو عظیمیه به مناسبت مهمونی مکه عمو باقر اینا دعوت شدیم . اون جا همه آروم و بی سر و صدا نشسته بودند . تقریبا میشه گفت هر خونواده ای روی یک میز نشسته بودند .ما-داییجان اینا-خاله عفت اینا-خاله فاطی اینا که همگی 13 نفر بودیم روی 2 تا میز به هم چسبیده نشستیم .ماشاالله هر کدوممون هم از هر دری حرفی می زدیم . کلا همه ی نگاهها به سمت ما بود . من همش به بابا مهدی می گفتم ما تو این سالن مثل تلویزیون LCD شدیم همه دارن نگاهمون می کنن . انقدر خندیدیم و خوش گذشت که نگو . ناهارشون هم جوجه کباب بود . حالا حساب کن سر میز ما هممون جوجه با استخون دوست داشتیم اونوقت کلا 5 یا 6 تکه استخونی وجو...
28 فروردين 1390

عید دیدنی ها

تو روزای دیگه این ماه یه روز رفتیم عید دیدنی دایجان اینا , شام هم اونجا بودیم .من و مامان جون زودتر رفتیم و بابا مهدی بعد از کارش اومد اونجا .خانم دایی عیدی به من یه جاکلیدی که با سنگهای صورتی خیلی خوشرنگ و زیبا درست شده بود با 50 تومن دادن .  یه عصر هم با مامان جون رفتیم خونه خانم حقوردیلو ( همسایمون ) واسه عید دیدنی . طفلی زحمت کشیده بود سالاد الویه درست کرده بود .  یه روز هم رفتیم خونه ی خانم خلج (یکی دیگه از همسایه هامون ).خانم خلج با فاطمه جون ( عروسشون ) زحمت کشیده بودن واسه ی عصرونه آش و کتلت درست کرده بودن .آش که غذای مورد علاقه ی خودمه و خیلی هم خوشمزه شده بود. کتلت هم غذای مورد علاقه ی باباست . من اون...
22 فروردين 1390